ققنوس ایران

ایران باستان

ققنوس ایران

ایران باستان

ساسانیان:

 

ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در سالهای ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی بودند. شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قارهٔ آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. در آن زمان بغداد نام منطقهٔ کوچکی در نزدیکی تیسفون بود. خود نام «بغداد» یک نام ایرانی است که در زمان ساسانیان به آن منطقه نهاده شد.

تیسفون در سال ۶۵۱ به دست عرب‌ها تسخیر شد و به تاراج رفت. نام عربی تیسفون «مدائن» است. نام تیسفون به سریانی «ماحوزه» بود.

نام «ساسانیان» از «ساسان» میآید که آن هم نام پدربزرگ اردشیر پاپکان (پاپک = بابک = نام پدر اردشیر) پایه‌گذار خاندان ساسانیان است.‌ ساسان متولی معبد آناهیتا در استخر فارس بود.

ساسانیان رفته‌رفته ناتوان شدند و دستگاه مذهبی زرتشتی در کار پادشاهی و کشورداری نفوذ بسیاری نمود تا جایی که در سده پنجم میلادی دیگر کنترل کشور و دربار بیشتر با موبدان بود تا شاهان.شاهنشاهی ساسانیان با تاختن عربها و ورود اسلام به ایران نابود شد،اگر چه فرزندان و خویشان ساسانیان سالها از مازندران تا فرارود به نبرد و ایستادگی در برابر عربهای مسلمان پرداختند.بازمانده خاندان ساسانی نیز به کشور چین پناه بردند.

 

گاهشمار شاهنشاهان ساسانی:

(بر پایه سالنمای میلادی)

  • ۲۴۳- پیرامون ۲۲۴: اردشیر اول (اردشیر بابکان)
  • ۲۷۲- پ. ۳/۲۴۲: شاپوراول
  • ۲۷۳-۲۷۲: هرمز اول
  • ۲۷۶-۲۷۳: بهرام اول
  • ۲۹۳-۲۷۶: بهرام دوم
  • ۲۹۳: بهرام سوم
  • ۳۰۲-۲۹۳: نرسه
  • ۳۰۹-۳۰۲: هرمزدوم
  • ۳۷۹-۳۰۹: شاپور دوم
  • ۳۸۳-۳۷۹: اردشیر دوم
  • ۳۸۸-۳۸۳: شاپور سوم
  • ۳۹۹-۳۸۸: بهرام چهارم
  • ۴۲0-۳۹۹: یزدگرد اول
  • ۴۳8-۴۲0: بهرام پنجم (بهرام گور)
  • ۴۵۷-۴۳8: یزدگرد دوم
  • 457-459: هرمز سوم
  • ۴۸۴-۴۵9: پیروز
  • ۴۸۸-۴۸۴: بلاش
  • ۴۹6-۴۸۸:‌ قباد اول
  • ۴۹۹-۴۹6: زاماسب
  • ۵۳۱-۴۹۹: قباد اول (پادشاهی دوباره)
  • ۵۷۹-۵۳۱: خسرو اول (خسرو انوشیروان)
  • ۵۹۰-۵۷۹: هرمز چهارم
  • ۵۹۱-۵۹۰: بهرام ششم
  • ۶۲۸-۵۹۱: خسرو دوم (خسرو پرویز)
  • ۶۲۸: قباد دوم
  • ۶۳۰-۶۲۸: اردشیر سوم
  • ۶۳۰: شهربراز
  • ۶۳۱-۶۳۰: پوران
  • ۶۳۲-۶۳۱: آزرمی دخت
  • ۶۵۱-۶۳۲: یزدگرد ۳

 

منبع:

  • شاهنشاهی ساسانی،تورج دریایی

 

ساسانیان در تاریخ کلاسیک ایران و منابع بومی:

ساسانیان در شاهنامه:

پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

۱- اردشیر بابکان،۲- شاپور پسر اردشیر،۳- اورمزدِ شاپور ،۴- بهرامِ اورمزد، ۵- بهرامِ بهرام، ۶- بهرام بهرامیان، ۷- نرسیِ بهرام، ۸- اورمزدِ نرسی، ۹- شاپورِ ذوالاکتاف، ۱۰-  اردشیرِ نکوکار، ۱۱- شاپور پسر شاپور، ۱۲- بهرامِ شاپور، ۱۳- یزدگردِ شاپور، ۱۴- بهرامِ گور، ۱۵- یزدگرد پسر بهرام گور، ۱۶- هرمز، ۱۷- پیروزِ یزدگرد، ۱۸- بلاشِ پیروز، ۱۹- قباد، ۲۰- نوشین‌روان، ۲۱- هرمزد، ۲۲- خسرو پرویز، ۲۳- شیرویه، ۲۴- اردشیرِ شیروی، ۲۵- فرآیین(گراز)، ۲۶- پوران‌دخت، ۲۷- آزرم‌دخت، ۲۸- فرخ‌زاد، ۲۹- یزدگرد

منبع:

شاهنامه فردوسی ج۳ و ج۴ تصحیح جیحونی، مصطفی نشر شاهنامه پژوهی

 

 

 

اسطوره‌شناسی:

 

اسطوره‌شناسی دانشی است که به بررسی روابط میان افسانه‌ها، و جای‌گاه آن‌ها در دنیای امروز می‌پردازد.

اسطوره نماد زندگی دوران پیش از دانش و صفت و نشان مشخص روزگاران باستان است. تحول اساطیر هر قوم، معرف تحول شکل زندگی، دگرگونی ساختارهای اجتماعی و تحول اندیشه و دانش است. در واقع، اسطوره، نشانگر یک دگرگونی بنیادی در پویش بالا روندهٔ ذهن بشری است. اساطیر، روایاتی است که از طبیعت و ذهن انسان بدوی ریشه می‌گیرد، و برآمده از رابطهٔ دوسویه این دو است.

ریشهٔ واژهٔ اسطوره:

این واژه که جمع شکسته عربی آن به گونه اساطیر بیشتر بکار می‌رود، از واژه‌هایی است که در بیشتر زبانهای هندواروپایی مشتقاتی دارد. در سنسکریت Sutra به معنی داستان است که بیشتر در نوشته‌های بودایی بکار رفته است. در یونانی Historia به معنی جستجو و آگاهی، در فرانسه(فرانسوی) Histoire، در انگلیسی به دو صورت Story به معنی حکایت، داستان و قصهٔ تاریخی، و History به معنی تاریخ، گزارش و روایت بکار می‌رود.

تعریف اسطوره:

آن دسته از کسانیکه چه در گذشته و چه امروزه به پژوهش و واکاوی و شناخت اسطوره‌ها اشتغال دارند، تا کنون برای اسطوره تعریف مشخص، دقیق و پذیرفتنی برای همگان نیافته اند، بلکه هریک به میل و اشتیاق و وابستگی‌های اجتماعی خویش آن را تعریف کرده اند. گهگاه در تعریف متخصصان از اسطوره اشکالاتی دیده می‌شود، علت اآن این است که آنها به اسطوره از سر اغتقاد و ایمان مینگرند. آنان دنبال این اندیشهٔ اشتروس که «برای درک اندیشهٔ وحشی باید با او و مثل او زندگی کرد،» نه تنها به ساختار، بلکه به عمل کرد جادویی اسطوره درجامعه، و در واقع، به اعجاز آن در ایجاد همبستگی قومی و عقیده‌ای ایمان می‌آورند و به همین دلیل برای آنها اسطوره یا نهاد زنده بسیار مهم‌تر از نهادهای کهن است. میرچا الیاده دین شناس رومانیایی اسطوره را چنین تعریف می‌کند:

اسطوره نقل کنندهٔ سرگذشت قدسی و مینوی است، راوی واقعه ایست که در زمان نخستین، زمان شگرف بدایت همه چیز رخ داده است. به بیان دیگر: اسطوره حکایت می‌کند که چگونه به برکت کارهای نمایان و برجستهٔ موجودات فراطبیعی، واقعیتی، چه کل واقعیت، یا تنها جزیی از آن پا به عرصهٔ وجود نهاده است. بنابراین، اسطوره همیشه متضمن روایت یک خلقت است، یعنی می‌گوید چگونه چیزی پدید آمده و هستی خود را آغاز کرده است. اسطوره فقط از چیزی که براستی روی داده و به تمامی پدیدار گشته، سخن می‌گوید. شخصیتهای اسطوره موجودات فراطبیعی اند و تنها بدلیل کارهایی که در زمان سرآغاز همه چیز انجام داده اند، شهرت دارند. اساطیر کار خلاق آنان را باز می‌نمایانند و قداست یا فراطبیعی بودن اعمالشان را عیان میسازند.

در مقابل هستند عده دیگری که به اسطوره صرفاً از سر انکار می‌نگرند. این گروه اسطوره را یکی از الگوهای تاریخی یا سازواره‌ای کهنه و از کار افتاده می‌بینند که بیشرفت بشر آن را از رده خارج کرده است.

اسطوره ,قصه‌ایست با خصلتی خاص ,یعنی نقل روایتی که در آن خدایان یک یا چند نقش اساسی دارند .اسطوره‌شناسی علمی است که کارش طبقه‌بندی و بررسی مواد و مصالح اسطوره‌شناختی بر حسب روش تحلیل و وارسی دقیقی که در همه دیگر علوم تاریخی معمول است.

به عبارت دیگر، اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت‌های پیرامونی با امور فراطبیعی است. انسان در تبیین پدیده‌هایی که به علتشان واقف نبوده به تعبیرات فراطبیعی روی اورده و این زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کننده حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر،انسان در تلاش ایجاد صلحی روحی میان طبیعت و خودش اسطوره‌ها را خلق کرده است.

نخستین بار که از کلمه اسطوره در زبان فارسی استفاده شده،به توسط خاقانی شاعر است که کمابیش از اسطوره با معنایی منفی یاد می‌کند:

که اشاره دارد به برتری طلبی گروهی از مسلمانان آن دوران نسبت به فلسفی مشربان یونان.آنان که سلسله جنبان عقلانیت شان ارسطو می‌بوده و به زعم شاعر عزلت گزیده فارسی گوی ،این مشرب و این عقل اسطوره است نه حقانیت. قبل از این اما هرگز این واژه در زبان فارسی مشاهده نشده است.

منابع

  • سهراب هادی. شناخت اسطوره‌های ملل. نشر تندیس: ۱۳۷۷.
  • کراپ، الکساندر. جهان اسطوره‌شناسی جلد اول.گردآورنده جلال ستاری. نشر مرکز۱۳۷۷

 

 

                                     

مادها:

 

 

مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند.

سرزمین ماد دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیهٔ ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ می‌شناختند. پایتخت ماد در گذشته هگمتانه نام داشت که بعدها به اکباتان تغییر نام داد.

مردمانی که امروزه از تبار مادها به شمار می‌آیند عبارتند از مردم غرب ایران. مردم کردزبان و مردم آذربایجان و لرستان و فارس‌زبانان استان‌های همدان و مرکزی.

اولین اطلاعات در مورد مادها بر می‌گردد به سالنامهای شلمسر سوم(پادشاه آشور) به سال 734 یا737 قبل از میلاد مسیح.

هرودوت مورخ یونانی معتقد بوده است که مادها دارای چهار پادشاه:

1- دیوکس 2- فرااُردس 3- کیاکسار4- آستیاگس، به مدت 150 سال از سال 701 یا 708 قبل از میلاد مسیح حکمرانی می‌‌کردند.

اما کتزیاس که منبع او دفاتر شاهی پارسیان است، مادها را دارای 9 پادشاه و 205 سال حکومت می‌‌دانسته است:

1 - آراباکس 2- مانداکس 3- سوسارمس 4- آرتی کاس 5- آربیان 6- آرته یس 7- آرتی نس 8- آستی بارس 9- آستیاکوس.

در سده هشتم پیش از میلاد، یکی دیگر از تیره‌های ایرانی به نام سکاها(به یونانی اکیت و به فرانسوی سیت) بر سرزمین ماد چیره شدند. مادها در سده ششم پیش از میلاد شاهنشاهی بزرگی در فلات ایران و فراسوی آن برپا کردند ولی بعدها بخشی از شاهنشاهی متحد ایرانی به فرمانروایی پارس‌ها شدند.

 

سرزمین ماد:

سرزمین ماد که در کتیبه‌های عصر هخامنشی تحت عنوان «مادا» و در آثار مورخان یونانی «مذیا» آمده است، در کتیبه سلمانسر سوم مربوط به سال 835 پیش از میلاد «آمادای» ذکر شده است. پس از این زمان در آثار آشوریان و نوشته‌های بعدی مربوط به بین‌النهرین تحت عناوین «ماتای» و «مادای» آمده است. شاید در تعابیر وسیع‌تر و برداشت‌های دیگر با «اومان ماندا» که به کل سرزمین‌های شمال غربی ایران اطلاق می‌شود، گفته می‌شده است. اومان ماندا به جایی گفته می‌شده است که در سده هشتم پیش از میلاد شخصی به نام دیوکس قبایل ایرانی را متحد کرده و دولتی را به وسیله این اتحاد به وجود آورد.1 ولی به طور کلی تا چه اندازه و به چه مسافتی آشوریان بر اثر حملات نظامی خود به سرزمین ماد و به طرف شرق بین‌النهرین پیشروی کرده‌اند، مورد اختلاف مورخین است.2

بر اثر حملات سکیت‌ها در سال 626 پیش از میلاد مادها کمتر از آشور زیان و آسیب ندیدند. در سال 612 پیش از میلاد ماد به فرمانروایی کیاکسار به بابلیان که تحت حکومت نبوپولاسار بودند برای تخریب نینوا کمک می‌کنند. به این ترتیب امپراتوری آشوریان به کلی از بین می‌رود. به خاطر ناکامل بودن و ناکافی بودن اخبار و گزارش‌های جنگ آشوریان بررسی ترتیب شاهان ماد کاملا امکان‌پذیر نیست و آنچه امروز روایت می‌شود مطمئن به نظر نمی‌رسد. براساس جدول هرودت آنان عبارتند از دیوکس، فرااٌرتس، کیاکسارس و آستیاگس. کاملا متفاوت با جدول هرودت جدول کتسیاس است که دیودور سیسیلی نیز از او پیروی کرده است.

امپراتوری ماد در سال 553 پیش از میلاد بر اثر حمله کوروش سقوط می‌کند و به کلی منقرض می‌شود. بنا و احیانا بازسازی دیوار ماد که به وسیله نبوکد نصر (بخت‌النصر) آغاز می‌شود در دوره حکومت جهانی هخامنشی همراه با خطر مادها به پایان می‌رسد. پارس‌ها افزون بر آن و متعاقب این پیروزی در سال 546 ق.م شهر سارد پایتخت لیدی و در سال 539 ق.م بابل را تسخیر می‌کنند. دولت ماد همانند دولت پارت‌ها که بعدها در همین سرزمین تاسیس شد، یک دولت فدراتیو و فئودال بود و کاملا با دولت داریوش که حکومتی متمرکز و مبتنی بر تصمیم‌گیری مرکز توسط یک پادشاه بود، متفاوت بود. دولت ماد دارای شاهک‌های متعددی بود. این‌گونه به نظر می‌رسد که منابع عربی اطلاق «ملوک‌الطوایفی» را که برای اشکانیان به کار برده‌اند، برای مادها نیز می‌توان معتبر دانست. درباره اساس حکومت و ساختار دولت ماد و سازمان‌های متعلق به این دولت اطلاع دقیقی در دست نیست، زیرا اسناد و مدارک لازم و کافی در اختیار پژوهشگران قرار ندارد و این عمدتا ناشی از نبودن مدارک و شواهد باستان‌شناسی متعلق به این دوره است.

مراکز حکومت مادها مانند اکباتان و نیز رگا یا «ری» نزدیک تهران که هنوز آثاری از آن دوره در آنجا به دست نیامده حفاری نشده است مادها که قبایل آن را هرودت در کتاب نخست خود به ما معرفی می‌کند و قبیله مغان یکی از این قبایل بود، از نظر سیاسی دارای وجهه و امتیازات بیش‌تری از پارسیان بودند که در جنوب و جنوب خاوری سرزمین ماد زندگی می‌کرده‌اند.

پارس‌ها از هر قوم و قبیله‌ای به مادها نزدیک‌ترند و بی‌تردید از نژادی مشترک می‌باشند، گرچه بعدها مادها پس از پیروزی پارسیان بر خود در حکومت پارس‌ها (هخامنشیان) از امتیازات سیاسی و اجتماعی و معافیت مالیاتی مانند پارس‌ها برخوردار نبودند، ولی در دولت هخامنشیان مهم‌ترین ماموران دولتی و صاحب‌منصبان از میان مادها نیز برگزیده شده بودند. مادها در میان نیروهای حافظ جان درباریان هخامنشیان بوده و نیز برخی اعضا سپاه ده هزار نفری جاویدان را تشکیل می‌داده‌اند.

گوتیان، سوباریان، حوریان، میتانی‌ها، مانناها و اورارتوییان ساکنین پیش از ورود آریایی‌ها و طبعا پیش از مادها در فلات ایران و عمدتا در ضلع غرب و شمال غربی این فلات بوده‌اند. به روایت هرودت مادها نخستین افرادی نبوده‌اند که در ایران سکنی گزیده بودند.

هرودت گزارش می‌کند که اکباتان و بقیه سرزمین مادها تشکیل ده ساتراپی را می‌داده و ساکنان آن ملزم به پرداخت چهارصد و پنجاه تالان نقره مالیات بوده‌اند. لباس (اونیفرم) و شیوه مسلح بودن آنها به تفکیک و به دقت در نقوش تخت‌جمشید به تصویر کشیده شده است. زبان مادها به زبان عمومی ایرانیان نزدیک‌تر است تا زبان پارس‌ها. راجع‌به زبان مادها و امکان وجود کتابت درمیان آنها به روایت کارشناسان تاریخ ماد مانند تئودور نولدکه و جیمزدارمستتر در جای خود سخن خواهیم گفت و این استدلال که امپراتوری ماد به عنوان براندازنده یکی از قهارترین دولت‌های روی زمین یعنی دولت آشور در آواخر سده هفتم پیش از میلاد آیا توان کتابت داشته و دارای زبان رسمی بوده است یا خیر؟ وقتی منابع تاریخی از جزییات تمدن و فرهنگ مادها اطلاعات و گزارشاتی را در اختیار پژوهشگران می‌گذارند، طبعا باور این پژوهشگران در این باره که مادها توان کتابت نداشته و دارای خط نبوده‌اند، جدا سست می‌شود. هرودت راجع به فرهنگ مادها و چگونگی دقت آنها در اداره امورات کشور و اوضاع اجتماعی و حتی نوع لباس و انواع پوشاک مادها و به ویژه ابزار دفاعی و سلاح‌های جنگیان مادی چنان جزییات را به پژوهشگران معرفی می‌کند که بی‌تردید باید بخش قابل ملاحظه‌ای از تمدن پارسیان را گرفته یا به ارث برده شده از مادها دانست. به گونه‌ای که هم‌اکنون اشاره شد زبان مادها در مقایسه با زبان ایرانیان عصر هخامنشی، به زبان اقوام ایرانی نژاد نزدیک‌تر است.

با توجه به نواحی تحت حکومت و سکونت مادها، نام‌های مناطق و نواحی مادی برخلاف عناوین اطلاق شده بر نواحی تحت حکومت پارسیان دقیق‌تر و آسان‌تر قابل تشخیص هستند، به ویژه این نظر را می‌توان به روستاها و مناطق کوچک‌تر و بزرگ‌تر کرمانشاه، همدان و اصفهان تایید کرد. همه منطقه کردستان با اضافه شمال لرستان، آذربایجان و تهران و اصفهان مادی بوده است. شاهراه معروف در دروازه آسیا که از بابل به اکباتان (عراق به همدان) دو ناحیه ماد را از هم جدا و مشخص می‌کرد یعنی ماد شمال و ماد جنوب را که بهتر است ماد علیا و ماد سفلی گفته شود. منابع جغرافیایی یونان و روم باستان و حتی منابع سریانی منطقه سرپل را جدا کننده دو بخش علیا و سفلای ماد دانسته‌اند.

منطقه ماد که در بررسی قلمرو حکومت پارتیان و ساسانیان توسط مورخان و جغرافی‌دانان از آن اسم برده شده است، براساس روایات گوناگون و آنطور که در دوران اسلامی گزارش شده است، موظف بود که به ساکنان بصره و کوفه مالیات زمین و مالیات سرانه بپردازد. بعدها برای خطه ماد عنوان «ال جبال» به کار برده می شد و این ناشی از وضعیت جغرافیایی و شرایط اقلیمی این سرزمین به خاطر کوهستانی بودنش است و نیز عنوان «عراق عجم» نزد مورخین به کار برده شده است. نام‌گذاری و ذکر اسامی دریاچه‌ها و اماکن دیگر متعلق به سرزمین ماد براساس منابع دینی ایران باستان در دوره‌های مختلف با اختلافات و تفاوت‌هایی قابل ذکر و بررسی است. نمونه بارز این ادعا را می‌توان در مورد دریاچه ارومیه در آذربایجان یافت. این دریاچه در منابع ایران کهن «دریاچه چچست“ ذکر شده و بعدها به دریاچه «ارومیه» در عصر اشکانیان صورت گرفته است. برخی از نام‌هایی که توسط هخامنشیان به کار برده شده است، پیشینه مادی دارد از آن‌جمله است نام «کوروش» به معنای «عامل» و حتی «کارگر» و حتی «مزدور» که آخری به ندرت و احتمالا بر اثر ترجمه و برداشت‌های نادرست برخی از مورخین مانند دیاکونف صورت گرفته است.

مغان که در زبان فارسی باستان به صورت مفرد «مگوش» و در زبان یونانی «ماگوس» یا «ماغوس» آمده است با فرهنگ کهن ایران پیوندی دیرینه دارد. هرودت مغان را به عنوان یکی از قابل متعدد ماد معرفی می‌کند. در جای دیگر به معرفی قبایل ماد و نقش آنها در شکل‌گیری حکومت مادها و بقای آن دولت و حتی سقوط آن خواهیم پرداخت. به روایت هرودت قبیله مغان طبقه روحانی را در حکومت‌های ایرانیان (مادها و پارس‌ها) تشکیل می‌داده و آداب و عاداتی را دنبال می‌کرده است که بعدها به صورت وظایف و سنن دینی در آداب و رسوم ایرانیان متداول و معمول شده است. از آن جمله است شیوه دفن و دفع مردگان با آیین تطهیر و شیوه‌های شستشو، از بین بردن جانوران زیانکار، پرستش سگ و ازدواج‌های خانوادگی. علی‌رغم جنبش‌ها و تفکرات دینی و اعتقادات قبیله‌ای ضد مغان در شرق ایران و قدرت سیاسی در جنوب غربی ایران، مغان خیلی سریع خود را وارد امور سیاسی و مذهبی کردند و به گونه روزافزون حتی دارای قدرت سیاسی شدند. این امر در عصر مادها و بعدها در دوره حکومت ساسانیان به روشنی قابل تشخیص و تایید است. ارتقاء مقام مغان در دولت ساسانی از 224 تا 652 میلادی آن‌چنان قابل توجه است که تقریبا همه ارکان حکومتی زیر نظر این روحانیون بود.مغان (روحانیون) عصر ساسانی آن‌چنان نیرومند بودند که تاج را بر سر شاهان گذاشته و یا با مشاهده خطایی از او تاج را از سر او برداشته و او را از سلطنت خلع و به ضرورت وی را به زندان نیز می‌بردند.

این روحانیون در عصر ساسانی در مقابل بدعت ‌گذارانی مانند مانی و مزدک ایستادگی کرده و قدرت آنها تنها در امور دینی بسنده نمی‌شد، بلکه مبارزه با مسیحیت و نزاع بر سر قدرت و مداخله در امور سیاست داخلی و حتی سیاست خارجی و مسایل اقتصادی، قضایی و نظامی در حیطه اختیارات آنها قلمداد می‌شد. با تمام این تفاصیل منشا اصلی و موقعیت و مشاغل واقعی مغان را در گذشته‌های دور نمی‌توان تشخیص داد و بازشناخت. از نظر لغوی در تعابیر و تفاسیر یونانیان مغ به معنای «جادوگر» و «شعبده‌باز» است. در منابع ایران عصر هخامنشی «مگوش» به معنای احتمالی «گروه» و «باند» می‌تواند باشد. مغان به صورت چهره‌های مبارز، اداره کننده مراسم مذهبی و قربانی و علاقه‌مندان سرسخت به ثنویت معرفی شده‌اند.

مغان ظاهرا حاملان و ناقلان تفکرات دینی و آداب و سنن غرب ایران هستند و به همین دلیل برخی از پژوهشگران بی‌آن‌که از اسناد و مدارک و پایگاه تحقیقاتی قابل قبولی برخوردار باشند، بیهوده می‌کوشند مغان را گروهی بدانند که از بین‌النهرین آمده و ریشه در اندیشه‌های کاهنان معابد آن سامان دارند. ناگفته نماند که در این خصوص منابع تاریخ یونان نیز قابل اعتماد نیستند. کما اینکه هرودت در این مورد اخبار و اطلاعات ضد و نقیض در اختیار ما می‌گذارد، هرودت همان‌گونه که در بالا اشاره شد گاه مغان را آموزگاران و بیشتر شاگردان پیشوایان دینی ایرانی در عهود باستان می‌داند و گاهی نیز آنها را از کاهنان معابد بابلی جدا نمی‌داند و مشاغلی همانند آنها (کاهنان معابد بابلی) را به مغان نسبت می‌دهد و همان‌گونه که پیش‌تر گفته شد هرودت هم مانند سایر یونانیان در خصوص ارزیابی موقعیت و منصب و مشاغل مغان ایشان را همانند کلدانیان (کاهنان معابد بابلی) به عنوان ستاره‌شناسان، معبرین خواب یا خوابگزاران و پیشگویان و جادوگران قلمداد می‌کند. برخی از پژوهشگران این نظر هرودت را صائب و قابل قبول نمی‌دانند و بر این باورند که آنگونه مشاغل پیشینه‌ای در جمع مغان نداشته و مغان را اساسا به عنوان راهنمایان جوامع و کسانی ]که[ با اندیشه پردازی مردم را دعوت به قبول آداب و آیین خدایان می‌کرده‌اند، می‌شناسند. این دسته از پژوهشگران مغان را بنیانگذاران تفکرات دینی می‌دانند گرچه این تفکرات در آغاز و تا دیر زمان پس از تشکیل انجمن مغان با خرافات و تا حدودی جادوگری آمیخته بوده است.


منبع:

تاریخ ماد. دیاکونوف. ترجمه کریم کشاورز.نشر امیرکبیر.