ققنوس ایران

ایران باستان

ققنوس ایران

ایران باستان

پارس:

 

در جغرافیای دوره اسلامی به جغرافیایی منطقه جنوب ایران گفته می‌‌شده است که البته به مراتب بزرگتر از استان فعلی فارس بوده است و تمامی سواحل خلیج فارس، هرمزگان یزد، اصفهان و بخشی از کرمان را نیزدر بر می‌‌گرفته است در قدیم تمامی سواحل خلیج فارس و دریای عمان با نام بحر فارس یا دریای پارس شناخته می‌‌شده است. بر اساس آنچه درتقسیمات کتابهای دوره امپراتوری اسلامی (معجم البلدان و کتاب ابن حوقل، مقدسی، استخری و جغرافی نویسان اسلامی قرون وسطی،آمده است، ایالت یا اقلیم فارس جنوب ایران و سواحل خلیج فارس که در غرب آن خوزیه ( اهواز و بصره و آپالو (ابله)و در شرق آن مکران، کرمانیاو درشمال شرقی آن خراسان وجود داشت. عربهااین منطقه را اقلیم فارس و مردم این منطقه را فارسی می‌‌نامیدند. اما اروپاییان در تمام دوره‌های تاریخی همه اقلیم های ایرانی را پارس و پرسیا می‌‌نامیدند. فارسها قومی از نژاد آریایی هستند که با اسبها و دامهای خود بین دشت و کوهستان گرم سیری و سرد سیری می‌‌کردند. امپراتوری هخامنشی بر یکجانشینی این قوم تاثیر زیادی گذاشت پارتها و پارسها شیوه زنگی یکسانی داشتند و بهترین اسب سواران بودند به همین دلیل عربهاپس از فتح ایران به بهترین اسب سواران و چابک سوران فارس می‌‌گفتند آنها واژه فارس را جایگزین کلمه عربی جواد، خیل و خیول عربی کردند و امروزه فارس را مترادف با شوالیه و جنگجو نیز بکار می‌‌برند اروپاییان نیز کلمه پارتیزان را از همین ریشه پارتی و پارسی گرفته اند. یکی از معانی پارس اسب می‌‌باشد ایرانیان باستان لقب افراد را برحسب صفت اسب خود تعیین می‌‌کرده‌اند مانند سفید اسب، سه اسب پیر اسب زراسب و.... در دربار هخامنشی اسبهای تربیت یافته‌ای بوده است در سفر نامه فیثاغورس نادرترین نوع اسب جهان نامیده شده‌اند که به آنها پارسی می‌‌گفته اند. اروپائیان که جنوب ایران رابا کلمه پارس می‌‌شناختند همواره سرزمین ایران را پرس - پرسی و پرشیا می‌‌گفتند و این نام را البته بر کل سرزمین و فلات ایران نیزاطلاق می‌‌کردند همانطور که نام شهر مراکش را به کل سرزمین مغرب عربی و نام بندر موسمبیک را بر کل موزامبیک اعمال کردند.

  • در شاهنامه نیز که 800 بار نام ایران برده شده است پارس - زابلستان- خراسان- کرمان - مکران - مازندران - طبرستان - و... نام ایالتهای ایران هستند.
  • معادل پارس و پارسی در سایر زبانها :
  • (در فهرست زیر در صورت لزوم راهنمای تلفظ داخل کمانک آمده).
  • آذربایجانی: farsca / фарсҹа (فارسجا)
  • اردو: فارسی
  • ارمنی: պարսկերեն (پارسکِرِن)
  • ازبکی: forsiy / форсий
  • اسپانیایی: persa
  • اسپرانتو: persa
  • استونیایی: pärsi
  • اسلواکی: perzština
  • اسلوونی: perzijščina
  • آسی: Персиаг (پِرسیاگ)
  • آفریکانس: Persies
  • آلبانیایی: persishte
  • آلمانی: Persisch (پرزیش)
  • امهاری / تیگرینیا: pärsiyaña
  • اندونزیایی: bahasa Persia, bahasa Farisi
  • انگلیسی Persian
  • اوکرائینی: перська (پِرْسکا)
  • اویغور: پارسچه / parsche
  • ایتالیایی: persiano
  • ایرلندی: Peirsis / Peirsis
  • ایسلندی: persneska
  • باسکی: persiaera
  • برتونی: persianeg
  • بلاروسی: пэрсыдзкая (پِرسیدزکایا)
  • بلغاری: персийски (پِرسییْسکی)
  • بنگالی: ফার্সি
  • بوسنیایی: perzijski / перзијски (پِرزییْسکی)
  • پرتغالی: persa
  • پهلوی (پارسی میانه): پارسیک
  • تاتاری: Farsíça (فارسیچه)
  • تاگالوگ: Persiyano
  • تایلندی: ภาษาเปอร์เซีย (پاساپِرسیا)
  • ترکمنی: parsça / парсча (پارسچا)
  • ترکی: Farsça (فارسچا)
  • جونگخا: པར་ཤི་ཡན (پارسیان)
  • چکی: perština (پِرشْتینا)
  • چینی: 波斯 (بوُسی-یو) / 波斯文 (بوُسی-وِن)
  • خوسا: isi-Persia
  • دانمارکی: persisk
  • روسی: персидский (پِرْسیدْسکییْ)
  • رومانیایی: persană
  • زبان میانجی: persiano
  • زولو: isiPheshiyani
  • ژاپنی: ペルシア語 (پِروشیاگوُ)
  • سندی: فارسی
  • سوئدی: persiska (پِرشیسکا)
  • سواحلی: kiajemi
  • سومالیایی: faarisi
  • صربی: персијски (پِرسییْسکی)
  • عبری: פרסית (پارسیت)
  • عربی: الفارسی -الفارسیّة
  • فارسی تاجیکی: форсӣ (فارسی) / فارسی (fôrsī)
  • فاروئی: persiskt
  • فرانسوی: persan
  • فریزی: Perzysk
  • فنلاندی: persia
  • قرقیزی: фарзча (فارزچا)
  • کاتالان: persa
  • کردی: Farsî
  • کره‌ای: (پرئوسیائوو pereusiaeo)
  • کروآتی: perzijski
  • گالیک: persa
  • گرجی: სპარსული (اِسپارسولی)
  • گوئارانی: peysiañe'ẽ
  • لائوسی: (پاساپوسیا pʰāsāpœ̄siya)
  • لاتین: persice (تلفظ: پرسیکه -- در زبان لاتین «c» همیشه آوای «ک» دارد)
  • لتلندی: persiešu
  • لهستانی: perski
  • لیتوانیایی: persų
  • ماراتی: फ़ार्सी (فارسی)
  • مالایی: bahasa Parsi
  • مالتی: Persjan
  • مجاری: perzsa
  • مغولی: перс (پِرْس)
  • مقدونی: персиски (پِرسیسکی)
  • نپالی: पर्सियन (پارسیان)
  • نروژی: persisk
  • هلندی: Perzisch (پرزیس)
  • هندی: फ़ार्सी (فارسی)
  • ولزی: Persieg
  • ولاپوک: Pärsänapük
  • ویتنامی: tiếng Ba Tư
  • یونانی: περσικά (پِرسیکا)
  • ییدی: פּערסיש (پِرسیش) *

منبع:

  • کتاب خلیج فارس نامی کهن تر از تاریخ.

محمد عجم 1383انتشارات پارت. مبحث پارس و نامهای ایران

Top of Form

Bottom of Form

 

 

خشایارشا:

 

خَشایارشا از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.

نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است.

سلطنت خشایارشا:

خشایارشا در سن سی و شش سالگی به سلطنت رسید و در آغاز سلطنت شورشی را که در مصر برپا شده بود فرونشاند و بعد به بابل رفت و شورشهای آنجا را نیز سرکوب کرد. در این جنگ قسمت اعظم بابل ویران گشت.

خشایارشا در صدد استفاده از اختلافات داخلی یونانیان نبود و نمی‌خواست به این کشور حمله کند. اما اطرافیان وی از جمله مردونیه داماد داریوش شکست ماراتن را مایه سرشکستگی ایران میدانست و خشایارشا را به انتقام فرامیخواند. یونانیان مقیم دربار ایران نیز که از حکومت این کشور ناراضی بودند از خشایارشا درخواست میکردند که به یونان یورش برد. در آنزمان در یونان حکومت‌های مستقلی با عنوان دولت شهر بر هریک از بلاد این کشور حکمرانی میکرد.

 

حمله به یونان:

سرانجام خشایارشا به قصد حمله به یونان به کاپادوکیه واقع در آسیای صغیر رفت و این شهر را مرکز ستاد فرماندهی خود قرار داد. وی سه سال تمام به تجهیز سپاه مشغول شد و در نهایت سپاه بزرگی که بنا به گفته هرودوت در آن، 46 گونه نژاد و قوم مختلف حضور داشتند بسیج کرد و در بهار 480 قبل از میلاد به سوی یونان حرکت کرد. عربها، هندی ها، پارسها، مادها، سکاها، فنیقیها، مصری‌ها و حتی ساکنان جزایر خلیج فارس نیز در این لشکرکشی حضور داشتند. البته لازم بذکر است که مورخان یونانی در مورد تعداد افراد قشون ایران در این لشکرکشی راه مبالغه نموده‌اند و گاه تا پنج میلیون نفر نیز ذکر کرده‌اند اما بنا به نوشته سایر مورخان تعداد افراد سپاه خشایارشا پانصدهزار نفر بوده که البته همه آنها سرباز نبوده و بسیاری آشپز و ملوان و ... در این ارتش خدمت مینمودند.

 

نبرد ترموپیل و تصرف آتن:

به ابتکار خشایارشا پلی از قایق بر روی بغاز داردانل ساختند که نیروی زمینی ایران توانست از روی آن عبور کرده و وارد خاک یونان شود. در ابتدا خشایارشاه با پادشاه کارتاژ(Carthage)صلح کرد تا وی یونانیان را همراهی نکند. علاوه بر این، تعداد زیادی از یونانیان به ارتش خشایارشاه پیوستند از جمله مردم منطقه تسالی(Thessaly) اما در همین هنگام طوفانی سهمگین وزید و به کشتی‌های ایران خسارت وارد کرد. سرانجام در دریای آرتمزیوم(Artemisium) بین کشتی‌های دو سپاه جنگ درگرفت و یونان شکست خوردند. نبرد دیگر در تنگه ترموپیل(Thermopylae) در گرفت که به علت تنگی جا نیروی ایران با مقاومت آتنی‌ها و اسپارتی‌ها که برای نخستین بار باهم متحد شده بودند مواجه شد. سرانجام یک یونانی به ایرانیان که در آستانه شکست بودند راهی را معرفی کرد که به پشت تنگه می‌رفت. یونانیان با آگاهی از این خیانت گریختند و فقط لئونیداس(Leonidas)(حاکم اسپارت) بهمراه سیصد اسپارتی برجای ماندند و همگی کشته شدند(پاورقی 1). سپاه ایران بعد از این جنگ آتن را به تصرف درآورد و به تلافی سوزاندن آتشکده سارد توسط یونانیان در زمان داریوش، معبد آکروپولیس را به آتش کشیدند.

جنگ در خلیج دریایی سالامیس:

پس از آن یونانیان اقدام به مشورت نمودند یکی از بزرگان آتن به نام تمیستوکلس(Themistocles) معتقد بود که در جزیره سالامیس(Salamis) به دفاع بپردازند اما سایر یونانیان میگفتند که باید در تنگه کورینت(Corinth) مقاومت کرد. تمیستوکلس که دید نمی‌تواند نظر خود را به دیگران بقبولاند نامه‌ای به شاه ایران نوشت و خود را از طرفداران یونان نشان داده گفت که چون آنان قصد فرار دارند وقت آن است که سپاه پارس آنان را یکسره نابود کند. خشایارشا پیغام را راست انگاشته ناوگان مصری تحت فرماندهی ایران جزیره پنسیلوانیا را تسخیر کرد. یونانیان در جزیره سالامیس گیر افتادند و لذا گفتند یا باید در همین جا مقاومت کنیم یا نابود شویم و این همان چیزی بود که تمیستوکلس میخواست.

نیروی دریایی ایران برخلاف کشتی‌های یونانی که آرایش صف را اختیار کرده بودند به دلیل تنگی جا بطور ستونی اقدام به حمله کرد و ناگهان زیر آتش نیروهای دشمن قرار گرفت. جنگ تا شب ادامه داشت و در این جنگ بیش از نیمی از کشتیهای ایران نابود شد و لذا سپاه ایران اقدام به عقب نشینی کرد. یونانیان که ابتدا متوجه پیروزی خود نشده بودند در صبح روز بعد با شگفتی دیدند که از کشتیهای ایرانی خبری نیست! تمیستوکلس بعد از این پیروزی گفت: «حسادت خدایان نخواسته که یک شاه واحد بر آسیا و اروپا حکمرانی کند.»(پاورقی 2)

در همین زمان خشایارشا اخبار بدی از ایران دریافت کرد و لذا اقدام به مشاوره با سرداران خود نمود. نظر مردونیه این بود که خود وی با سیصد هزار سپاهی برای تسخیر کامل یونان در این سرزمین باقی بمانند و خود خشایار شاه به ایران بازگردد. شاه این نظر را پذیرفت ولی در زمان بازگشت تعداد زیادی از اسبان و سپاهیان وی در اثر گرسنگی و بیماری مردند.

 

نبرد پلاته:

از سوی دیگر مردونیه به یونانیان پیشنهاد داد که تبعیت ایران را بپذیرند و گفت که در این صورت در امور داخلی خویش آزادند. اما آنان این پیشنهاد را رد کرده جنگ دوباره در گرفت. مردونیه آتن را باز هم به تسخیر درآورد اما در محل پلاته(Plataea) صدهزار یونانی در مقابل وی صف آرایی کردند. در ابتدا تصور می‌شد که ایرانیان پیروز هستند چراکه نهایت دلاوری را نشان دادند اما این گونه نشد. مردونیه در آغاز جنگ در اثر تیری که به وی اصابت کرد کشته شد و سپاه بی سردار ایرانی نبرد بی حاصلی را آغاز کرد که تنها سه هزار ایرانی از آن جان سالم بدر بردند.

نبرد دیگر، جنگ در دماغه می کیل(Mycale) است: ناوگان ایران که پس از نبرد پلاته در حال بازگشت به میهن بود، در این محل توسط سپاه دشمن منهدم شد.

 

حمله یونان به مستملکات ایران:

پس از عقب نشینی ایرانیان، یونانیان به پادگان پارس واقع در یونان حمله کرده و آنجا را تصرف نمودند. چندین سال بعد نیز به مستملکات ایران یورش برده و برخی از جزایر غرب آسیای صغیر نظیر قبرس را به تصرف درآوردند.

 

علل شکست سپاه ایران:

بنابر نوشته مورخان علل شکست ایران در تسخیر یونان به این شرح است:

  • زیادی شمار نفرات که تأمین آذوقه و هدایت ارتش را مشکل میساخت.
  • نامناسب بودن سلاحهای ایرانیان در برابر یونانیان سنگین اسلحه(به غیر از هنگ جاویدان باقی سپاه ایران از سلاح‌های سبک نظیر تبر (!) استفاده میکردند.)
  • عدم آشنایی ایرانیان به موقعیت جغرافیایی یونان
  • اغفال شدن ارتش ایران در سالامیس
  • بازگشت ناگهانی خشایارشا
  • ناهمواری جلگه‌های یونانی و عدم عادت ایرانیان به جنگ در این سرزمینها که نیروهای دریایی و زمینی را از حمایت یکدیگر محروم میکرد.
  • مهمترین علت شکست ایران در این نبرد روحیه عالی یونانیان بود. چرا که آنان مردمانی استقلال طلب بودند و حاضر نبودند که تبعیت ایران را بپذیرند.

 

داستان ستاره و مردخای:

این داستان که به اشاره تورات در زمان خشایارشاه رخ داده مربوط به دختری یهودی است به نام استر(Esther) (به معنی ستاره) که همسرشاه و ملکه دربار بود. اما سعایتی که وزیر خشایارشاه از عمو (بنا به روایتی پدر خوانده) ی این دختر به نام مردخای(Mordecai) نزد شاه بعمل آورد (کینه این وزیر به دلیل تعظیم نکردن مردخای در مقابل وی بوده است!) سبب دستور قتل عام یهودیان ایران از سوی خشایارشاه شد اما استر و مردخای با اثبات بی گناهی خویش موجب شدند که شاه دستور قتل وزیر خود و خانواده او را بدهد. در مورد صحت این داستان بین مورخان قدیم و جدید اختلاف نظر وجود دارد.

درباره خشایارشا:

خشایارشا مردی عیاش بوده و تحت تأثیر زنان و خواجه سرایان قرار می‌گرفته، اما صفاتی عالی نیز داشته بطوریکه یونانیان بزرگ منشی او را ستوده اند. مشهور است که اسکندر وقتی که تخت جمشید را به آتش کشید، مجسمه خشایارشا به روی زمین افتاد و اسکندر گفت: آیا باید بخاطر روح عالی و صفات نیکویت تو را از روی زمین بردارم یا بگذارم که روی زمین بمانی تا بخاطر تاخت و تازت به یونان مجازات شوی؟

خشایارشاه در تخت جمشید که بدستور پدرش داریوش ساخته شده بود قصرهای دیگری بنا کرد که بر عظمت و شکوه این اثر باستانی افزود. همین طور کتیبه‌هایی در کوه الوند و نیز در ارمنستان از خود به جای گذاشت.

این پادشاه پس از بیست سال سلطنت (485 تا 465 پیش از میلاد)توسط یک خواجه به نام میترادات (مهرداد) به قتل رسید.

توضیحات اضافی:

1 - اسپارتی‌ها بنا بر قوانین لیکورگ فرار کردن از میدان جنگ را ننگ بزرگی میدانستند و مجازات آن اعدام بود، حتی وقتی جوانان این سرزمین به نبرد می‌‌رفتند مادرانشان به آنها میگفتند:«پسرم! بر سپر یا با سپر» یعنی یا کشته شو تا جسدت را بر روی سپرها بیاورند و یا پیروز شو و با سپر برگرد. لذا در فرار یونانی‌ها از تنگه ترموپیل اسپارتی‌ها برجای ماندند و پس از کشته شدنشان یونانی‌ها بر مزار این سیصد تن نوشتند: ای رهگذر به اسپارت بگو ما در اینجا خوابیده ایم تا به قوانین کشور خود وفادار باشیم.»

2 - تمیستوکلس، سالها بعد مورد نفرت آتنی‌ها قرار گرفته و به دربار اردشیر درازدست جانشین خشایارشاه، پناه آورد که مورد مهروزی شاه قرار گرفت و حتی از طرف وی به حکومت شهری در آسیای صغیر منسوب شد و تا پایان عمر در تبعیت ایران باقی بود.

منابع و مآخذ:

  • تاریخ ده هزار ساله ایران نوشته عبدالعظیم رضایی
  • از کوروش تا پهلوی اثر دکتر حکیم اللهی.

از بردیای حقیقی تا بردیای غاصب

بردیا:

 

نام بردیا را یونانیان اِسمِردیس نوشته‌اند. نام بردیا از ریشه -bard (بلند بودن) پارسی باستان مشتق شده و معنی این نام «والا» و «متعالی» است. واژه‌های برزو و همچنین بخش -برز در نام البرز با این واژه همریشه هستند.

سرگذشت بردیا:

 

کوروش کبیر مدت22 سال پادشاهی کرد و بعد از وی پسر بزرگترش کمبوجیه(کبوجیه-کامبوزیا-کامبیز) طبق وصیتی که کرده بود به جای او نشست غیر از کمبوجیه، کوروش را پسر دیگری نیز بود که" بردیا" نام داشت و یونانیان او را" اسمردیس" می خواندند.

بردیا مهربانتر، زیباتر و با هوش تر از کمبوجیه و کمبوجیه شجاع تر از بردیا بود. کمبوجیه قبل از اینکه بسیج سپاه برای حمله به مصر سازد بهتر آن دانست که خود را از جانب بردیا که بیش از او محبوب ملت بود آسوده سازد و چون می ترسید در غیاب او مخالفانش بهتر و زودتر به مقصئد خود که به تخت رساندن بردیا بود برسند، محرمانه دستور داد تا یکی از سرداران مورد اعتمادش بردیا را کشت و بعد آن سردار را نیز مقتول ساخت ، سپس با خیال راحت فرمان حمله به مصر را صادر نمود.

چون خواهر کمبوجیه از راز قتل برادر دیگر خود بردیا مطلع بود، کمبوجیه او را با خود به مصر برد و چون همواره از جانب او نگران بود سرانجام او نیز به دست کمبوجیه کشته شد.

بردیای دروغین(گئوماتای مغ):

 

"گئوماتا" یکی از "مغ"ها بود که در دربار رفت و آمدی داشت و بسیار شبیه بردیا بود. برادر گئوماتا که "پاتی زی تس" نام داشت، یکی از نگهبانان قصر شاهی بود و معلوم نیست به چه وسیله دریافته بود کمبوجیه برادرش را به قتل رسانده است. وقتی شاهنشاه هخامنشی برای فتح مصر از پارس خارج شد پاتی زی تس موقع را برای انجام نقشه ای که کشیده بود مناسب دید او گئوماتا را به نام بردیا به تخت نشانید.

چون مردم بردیا دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند  و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا(گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.

گئوماتا بعد از وصول خبر مرگ کمبوجیه در سلطنت راسخ تر شد منتها برای اینکه مردم او را از گوشهایش نشناسند کمتر از قصر بیرون می آمد و از همه اقوام خود دوری می جست ودر ماقع اضطراری نقابی به صورت میزد.

او دست به اقدامات دیوانه وار زد از جمله معابد پارسی را ویران کرد و بعضی از قوانین کوروش کبیر را را لغو نمود و می پنداشت با این اعمال به جلب قلوب ملت موفق خواهد شد، درحالیکه ان کارها سبب سوء ظن مردم و به خصوص درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود.

هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند.

اما داستان گوشهای گئوماتای غاصب که سر انجام قاتل جانش شد اینست که وی در جوانی به سبب پاره ای خطاها که مرتکب شده بود به سبک و سیاق مجازاتهایی که در آن عهد برای متخلفین وجود داشت محکوم شده بود تا گوشهایش را از دست بدهد و ناقص العضو شود.

وقتی قرارشد او با نام بردیا به جای کمبوجیه به تخت ببنشیند، متوجه شد که بردیا ی حقیقی دارای گوشهای سالم بوده و از آنجا که امکان نداشت برای خود گوش درست کند چاره را در روی پوشانیدن و نقاب زدن دانست تا آنکه یکی از زنان حرمسرا به راز او پی برد و افشای این راز سبب مرگ او گردید.وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.

 

منبع :

تاریخ ایرا از ماد تا پهلوی 1347 نوشته حبیب الله شاملوئی

در بسیاری از کتبی که درباره هخامنشیان نوشته شده اند هفت ماه سلطنت غاصبانه گئوماتای مغ ذکری به میان نیامده است  آیا این خود نوعی تحریف تاریخ پربار ایران محسوب نمی شود.

زیرا 7 ماه معادل210 روز معادل5040 ساعت معادل18144000 ثانیه هر چند غاصبانه فردی بر ایران حکومت کرده و فرمانهای ویرانگر و جنون باری را صادر نموده است.