ققنوس ایران

ایران باستان

ققنوس ایران

ایران باستان

هامان:

هامان= اومان = هومن= هومان

نامی توراتی / اوستائی است که در شاهنامه نیز آمده است. هئو - هو، همسنگ است با خوب و نیکو، هامان (هئومان یعنی نیکو منش یا پسر هوم= تاک.)

چنانکه می‌‌دانیم در قرآن قوم عاد و ثمود غالباٌ به توالی هم ذکر می‌گردند قهر آسمانی بر ایشان حوادث تاریخی بسیار مهمی به شمار می‌‌آیند.که متواتر بودن حدیث این وقایع بی مناسبت نبوده است چه به طوریکه گفته شد قهر خدا بر قوم عاد (مغان) مربوط به سپیتمه (هوم، هود) و قهر بر قوم ثمود (معدوم شدگان) مربوط به سپیتاک (هوم سپید، هامان،زرتشت اوستا، صالح قرآن) پسر همان سپیتمه (هوم، هود) می‌‌باشد:صالح (نیکوکار) مطابق باهمان نام توراتی / اوستائی هامان (هئومان یعنی نیکو منش یا پسر هوم= تاک) که منظور همان گئوماته زرتشت (سپیتاک بردیه) بوده است. احتمال دارد آن گفته انجیلی منسوب به عیسی مسیح که می‌‌گوید "من درخت تاک واقعی هستم و پدرمن باغبان است" از همین معنی لفظی نامهای سپیتاک و هوم متعلق به زرتشت و پدرش بیرون تراویده باشد چه در کتب پهلوی از تقدیس فراوان گیاهی اسطوره‌ای به نامهای هوم سپید و گئو کرن(گیاه حرس شونده) صحبت می‌شود که نشانگرنامهای هوم (تاک) و هامان/سپیتاک میباشند.جالب است که در قرآن گفته شده که بلای آسمانی نازل شده بر قوم ثمود به خاطر بی حرمتی و پی کردن شتر صالح (در واقع شهریاری فرد نیکومنش) نازل شد و این بلا به شکل صیحهً آسمانی بود که بی تردید این واقعه همان ماگافونی (به یونانی یعنی مغ کشی بوده) که به قول هرودوت و کتسیاس و خودگفتهً داریوش در کتیبهً بیستون که داریوش و شش تن همدستان وی آن را به راه انداختند. پس در روایت قرآنی اصطلاح یونانی ماگافونی (مغ کشی) به مٍگافونی (به یونانی یعنی صیحهً بلند) تعبیر و تفسیر شده است. شتر صالح سوای مطابقتش با کلمهً پهلوی شتره (شهریار) با کلمهً شتر در ظاهرنام زرتوشترا (زرتشت) نیز مناسبتی داشته چه به روزگارما نیز اغلب ایرانشناسان به سهو همین جزء شترا (شتره) درنام زرتوشترا (زرتشت) را به معنی شُتر گرفته اند. در صورتیکه نتیجهً سه دهه تحقیق اختصاصی این جانب در این باب آن است که نام زرتشت (زرتشترا)در اصل مرکب است از زر یا زرد و تشت یا ائشتره (یعنی ساخته و پیکر)، درمجموع یعنی دارندهً پیکر زرین چه از مجموع روایات تاریخی و اساطیری منابع ایرانی،هندی، ارمنی، عربی و یونانی چنین برمی آید که زرتشت نژادش به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) ازقبایل ایسدون (آمازون، یعنی زنان نیرومند) و سئورومات (سرمت، یعنی مادرسالار) درشمال قفقازمی رسیده است که چندان از دشت مغان دورنبوده اند.موسی خورنی مورخ قدیم ارمنی و کتسیاس طبیب و مورخ دربارپادشاهان میانی هخامنشی به صراحت زرتشت را با ملکه سمورامت (سئورومات) مربوط دانسته‌اند که این بی شک وابستگی قبیله‌ای زرتشت به سئوروماتها (قوم سلم) را می‌‌رساند.لذا درمجموع جم (سپیتمه، یعنی دانای سفید مقّدس ) ونامهای افراد اساطیری خانواده اش یعنی کورنگ (بور) و شیداسب (دارنده اسب بور/زرد) وشم (شراب، هوم) که نشانگر همان زرتشت/ سپیتاک یعنی فردسفید و مقّدس می‌‌باشند منظور نظر قرآن از قوم عاد (انجمنی) وثمود (فناشدگان) بوده اند. پس در اصل ازقوم ثمود یعنی فناشدگان خود همان قوم عاد یعنی مغان منظور بوده است. معلوم می‌شود که منشاً تاریخی قوم عاد/ثمود به روزگار محّمد در محیط عربستان باز شناخته نمی‌شده است.همانطوریکه چنین موردی در بارهً گئوتمه بودا (سروددان مّنور) و ایّوب (برگماشته بر آزمایشهای جانگداز) درشرق و غرب امپراطوریهای ایران کهن در رابطه با زرتشت اتّفاق افتاده است چه بنا به اسناد تاریخی و لغوی از ایشان نیز بی تردید در اصل همان گئوماته زرتشت (سپیتاک)مراد می‌‌بوده اند؛که از عهد قدیم تا به روزگار ما از اصل خود یعنی زرتشت دور افتاده‌اند و از آن متمایزگردیده اند. نگارنده در باب یکی بودن این سه تن درمقالهً اشوزرتشت سپیتمان پیغمبر عدالت اجتماعی جهانشمول مفصلاٌ صحبت نموده است. در مورد ریشهً ایرانی نام جم (یمه) گفتنی است که آن در پیش آریائیان هندوایرانی از عهد سپیتمه (داماد آستیاگ و ولیعهد وی) قدیمیتر بوده و درزبان ایشان آن به معانی همزاد و جام (سمبل خورشید) بوده است و آن بدین معانی نام ایزدمیرای خورشید وایزد خاندان شاهی و ایزدجهان زیرین به شمار می‌‌رفته است. وی درپیش آریائیان کاسی (اسلاف لران) ایمیریا (سروردانا یا دانای مرگ و میر) نامیده می‌شد و نام مزدوجش که الههً سرسبزی بوده میریزیر ( الههً جهان زیرین)قید شده است. پیداست که این جم با جمّ سامیها که لقبی بر سپیتمه و قوم وی یعنی مغان بوده درهم آمیخته است: چون در امپراطوری ایرانیان پیش از اسلام سامی زبانان در صد بالایی را تشکیل می‌‌داده‌اند و فرهنگ و اساطیرکهن ایرانی را می‌‌شناخته ودر مورد آنها بحث و فحص میکرده‌اند بطوریکه آنها کوروش را با نام ذو القرنین می‌‌شناختند و در این مورد از پیامبر سوال می‌‌کردند که 5 ایه در مورد ذو القرنین وجود دارد لذا چنانکه اشاره شد برای نامهای مغ (مجوس) و گور گبر مترادف سامی عربی آن یعنی جمّ را با اضافه کردن حرف تعریف الف و لام شمسی خود به صورت الجّم ساخته و از تلخیص آن در افواه عامه نام عجم را برای ایرانیان (در اصل برای روحانیون مغ ایشان) پدید آورده اند.چنانکه گفته شد این جمّ از سوی دیگربا هوم عابد(سپیتمه مغ) پدرهامان (سپیتاک/زرتشت/بردیه) مطابق می‌شده است : در تورات کتاب استر نام زرتشت و پدرش به ترتیب هامان (نیکومنش) و همداتای (همزاد، جم) ذکر شده‌اند و نام قبیلهً ایشان اجاجی (دوردست و بالایی) قید شده که بی تردید منظور سرمتهای آنتایی( اسلاف بوسنیها) می‌‌باشند چه نامهای آنتا و بوسنی نیز به معنی کناری و دوردست میباشند. پس خود ایرانیان نیز این نام تاریخی را تنها از سامی زبانان بین النهرین نیاموخته و سپیتمه /جم واقعاٌ همزادی داشته است که مطابق وداها و اوستا همزاد وی دختری بوده که جمی نامیده می‌‌شده است. به هر حال ایرانیان نام جم را در رابطه با اژیدهاک (آستیاگ) به جای سپیتمه (هوم) بکار برده اند.لذا این جمّ در اوستا به سبب همشکلی آن با جم کهن اساطیری آریائیان یعنی خدای میرای خورشید و ایزد خاندان شاهی- که علی القاعده تحت اشکال یمه، ایمرو و ییمیر از هند تا اسکاندیناوی شناخته شده بوده- یکی گرفته شده است. چنانکه گفته شد کتسیاس می‌گوید سپیتمه (جم، هوم) به طور رسمی به عنوان جانشین آستیاگ (اژیدهاک مادی، ضحاک) درنظر گرفته شده بود چون وی داماد آستیاگ و شوهر دختر وی، آمیتیدا (ماندانا، دانای خانه وآشیانه)بود؛ ولی در اساطیر شاهنامه به اشتباهی که ظاهراٌ منشاً آن تقارن حکومت ایشان بعلاوه تقیه و سازشگری و دروغ مصلحت آمیزگویی مغان درباری بوده،اژی دهاک جانشین جمشید وانمود شده نه برعکس. پس جمشید یعنی همان یمه خشئتهً اوستا (لفظاٌ یعنی جم درخشان و زیبا) نه همان جمشید جم اساطیری است که به عنوان خدای خاندان شاهی و خدای میرایخورشید وخدای جهان زیرین شناخته می‌شده، بلکه همان سپیتمه/ اسپنداس/ هوم تاریخی است که در اوستا ملقب به هوم سرور و دارندهً چشمان زرین است. می‌‌دانیم که نام اوستایی قبیله اصلی وی یعنی سئیریمه (سلم، سئورومات، یعنی اسلاف صربوکرواتها) نیز به معنی سرور بزرگ است.ظاهراٌ تناقضی بین مغ بودن و انتساب زرتشت به دوراسروها یعنی صربهای دوردست (بوسنیها) موجود است ولی این مغهای شهر رغه آذربایجان (مراغه) می‌‌توانستند از اختلاط با قوم سئورومات پدید آمده باشند چه بنا به شواهد تاریخی و باستانشناسی مغان حتی در میان قبایل سئورومات(قوم سلم) واسکیتان (سکاها) نیز مقام روحانیت را به خود اختصاص داده بودند.افزون براین کلمه مغ در زبان آریائیها با نامهای صرب (سرب یا سرو به لغت ودایی یعنی همه کس و انجمنی) و کروات (هئوروات، به اوستایی به همان معنی همه کس و انجمنی) مترادف می‌‌باشد. به طوری که اشاره شد این تنها منابع یونانی و ارمنی نیستند که نام ملکه سمورامت (در اصل سئورومات، یعنی مادر سالار) را با زرتشت به عنوان فرمانروای آذربایجان و اران یا بلخ پیوند می‌‌دهند بلکه همانطوریکه اشاره شد در کتب پهلوی نیز نام نیای دیرین زرتشت، دوراسرو یعنی صرب دوردست (=بوسنی) به شمار آمده است.در این باب خصوصیات نژادی زرتشت و پدرش سپیتمه یعنی بور و روشن و اندام درشت ایشان نیز مزید بر علت است.درخصوص مکان فرمانروایی اولیهً زرتشت گفتنی است مطابق خود اوستا و نوشتهً گزنفون و همچنین خارس میتیلنی رئیس تشریفات دربار اسکندر در ایران تنائوکسار/بردیه یا همان زریادر/زرتشت ابتدا در همان حوالی رود ارس یعنی در آذربایجان و اران و ارمنستان حکمرانی داشته است: درتاریخ ارمنستان موسی خورنی نام سپیتمه و زرتشت در مقام جانشینان پارنواز (لفظاٌ یعنی شخص بسیار مهربان، منظور آستیاگ آخرین فرمانروای ماد) پاجویج (پاک اصل) وکُرناک (زرین) آمده وازفرمانروایان ارمنستان به شمار رفته اند. می‌‌دانیم در شاهنامه و روایات مورخان دوره مسلمین نیز زرتشت هم با آذربایجان و هم با بلخ پیوستگی دارد. در رابطه با مکان اول گفتنی است در شاهنامه پسران فریدون (کورش سوم) یعنی سلم وتور و ایرج که در اصل به ترتیب به جای مگابرن برادر بزرگ سپیتاک/زرتشت، کمبوجیهً سوم پسر واقعی کورش سوم و زرتشت/ سپیتاک/بردیه می‌‌باشند با سروشاه (شاه صربها) در سرزمین همیران(یعنی سرزمین سرما در شمال قفقاز) مربوط دانسته شده ودامادان وی به شمار آمده‌اند که این اسطوره بی شک از سوی دیگر براساس معروفیت زنان قبایل سئورومات (مادرسالار،کروات) و آمازون (زنان نیرومند،صرب) پدید آمده است.به هر حال نام اوستایی رود ارس یعنی اردویسور ناهید که به نام الههً آبها نامیده شده و همچنین خود نام دشت مغان و سنت قدیمی به غار رها کردن مردگان در قفقاز به وضوح حاکی ازارتباط نزدیک قوم مغان با سئوروماتها یعنی مردم مادر سالار درشمال کوهستان قفقاز بوده است. بر این اساس کلمهً مغ گنانکه در زبانهای اروپایی از جمله زبان صربوکرواتها برجای مانده به معنی جادوگر و معلم و راهنما بوده است. این کلمه در سانسکریت به ضورت مایایوگ به معنی دارندهً نیروی دانش سحرانگیز است و درزبان اوستایی آن به معنی انجمن دانشوران می‌باشد. پس وجه تسمیه دشت مغان بی مناسبت با نام قبیله مادی مغها نبوده است و بی جهت نیست در اوستا کوه مقّدس هوکر (سبلان) مکان اردویسورناهید الهه آبهای مغان شمرده شده و رود ارس از سرچشمه قره سو که از سبلان سرچشمه گرفته وبه ارس می‌‌پیوندد به نام الهه آبها اردویسور ناهید نامیده شده است. بی تردید چشمهً آبگرم معدنی سرئین (زیبا) همان چشمه اردویسور ناهید بوده است. گفتنی است دراوستا جمشید (هوم،سپیتمه) در بالای همین کوه هوکر (سبلان) به اردویسور ناهید الهه آبها فدیه می‌‌آورد. مازندرانیها (تبریها، آماردان) به خصوص پرستنده این الهه آبهای ایرانیها بوده‌اند ووی را بانوی آبها می‌‌نامیده‌اند و ازنام همین الهه است که نام مازن (مز=بزرگ وزن) و مازندران (سرزمین زن سالاران تپوری) بیرون تراویده است. در اساطیر اوستایی نام این الهه در رابطه با گرشاسب/ رستم (آترادات پیشوای آماردان) ودرمقام الهه بیگانه خنه ثئیتی پری(یعنی اله گردنده آبهای کناری) آمده است. در مجموع از این مطالب به وضوح معلوم می‌شود که مغان در اصل پرستنده بانوی آبها یعنس اردویسور ناهید (بانوی باکره و نیرومند آبها) همچنین آذر(الهه/ایزد آتش) بوده‌اند چه در نزد تورانیان کیمری کپادوکیه نیز ایشان تحت همین نام مغ معروف بوده وآذر را نیزالهه‌ای بزرگ می‌‌پنداشته اند. پس بی جهت نیست که هرودوت می‌‌گوید روحانیون سکایی (تورانی) اناریان (یعنی نه مردان) نامیده می‌شده‌اند و این بی تردید از اعتقاد پایه‌ای مغان ایشان به الهه‌های آبها و آتشها ناشی می‌شده است. پس در آیین پرستش الهه آبها سکاها ( اسکیتان، تورانیان)، سئوروماتها/ آمازونها،تاورها/تپوریان (تبریها) به طور اساسی باهم اشتراک داشته اند.سکاها این الهه را آرتیم پسه (یعنی توجه کننده به پاکی) می‌‌نامیده‌اند که با آرتمیس یونانیها هم شکل و هم تراز و هم معنی می‌نماید.در پایان گفتنی است که در اوستا هوم (سپیتمه) همچنین دربالای کوه هرا (ارزیش، زّیش کنونی در شهرستان مراغه) فدیه نثار درواسپ (ایزد سالم نگهدارنده چهارپایان) می‌‌کند و جای دیگر وی تحت نام جمشید (موبد درخشان، جام شاه درخشان) متصّف به هئورمه (یغنی دارای رمه‌های خوب) است که از اینها چنین معلوم می‌‌گردد که زوج خدایان اوستایی و ودایی درواسپ (لرواسپ ها، اشوینها وناستیاهای وداها) نیز در اصل ایزدان خورشید، چمنزارها، گله‌ها وچشمه ساران بوده‌اند و همان ایزدانی هستند که در کتیبه‌های میتانیها تحت نام زوج خدایان میثره (مهر دارای چراگاههای فراخ) و ناشتیا (الههً آبهای جاری، ناهید) معرفی گشته‌اند پس بی جهت نیست این دو ایزد و الههً همزاد (=جم وجمی) درمقام داشتن اسبهای تیزرو با هم مشترک بوده اند. درنقش برجسته کورانگون فارس که مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش ازمیلاد است رب النوعی روی تخت عجیبی از مار چنبره زده نشسته است و از تاج او وهمچنین تاج اله پشت سرش دو شاخ بیرون آمده ودر دستش جامی است که پنداری آب زندگی در آن است و به سوی پرستندگان جاری است. این نقوش بر جسته از جهات بسیاری یادآور اسطوره جم و خواهرش جمی و جام شراب درخشان منسوب بدیشان می‌‌باشد. واژه اجم - الجم- عجم نیز از همین ریشه است.

کوروش کبیر یا کیخسرو شاهنامه:

پاره ای از دلایل که کیخسرو(سومین پادشاه سلسله کیانیان در داستانهای ملی) را با کوروش کبیر مطابق می داند:

 

١- مادر هر دو پادشاه نسبت به تبار خودشان بیگانه بودند.

 

٢- هر دو نفر دور از پدر، بزرگ شدند و بعد از پدر بزرگ خویش به سلطنت رسیدند.

 

٣- هردو پادشاه با اقوام بیگانه جنگیدند و بر آنان پیروز شدند.

 

٤- کیخسرو اژدهای مهیبی را بین پارس و اصفهان معدوم کرد و کوروش کبیر، آژیدهاک پادشاه ماد را در ناحیه ای میان پارس و اصفهان شکست داد و سلسله ماد را پایان بخشید.

 

٥- پایان کار و مرگ هیچکدام دو پادشاه درست معلوم نشد و در اسرار باقی مانده است.

نوروز در دیگر کشورها:

 

جشن ایرانی نوروز نه تنها در ایران بلکه هر آنجایی که فرهنگ تمدن کهن ایران اثری دارد برگزار می‌شود.

 

نوروز در تاجیکستان:

 

عید نوروز برای مردم تاجیکستان بویژه بدخشانیان تاجیکستان عید ملی نیاکان است و از آن به عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یاد می‌کنند و به نام خیدیر ایام یعنی عید بزرگ معروف است. مردم تاجیکستان به ویژه بدخشانیان تاجیک در ایام عید نوروز خانه را پاک کرده و به اصطلاح خانه تکانی می‌کنند، همچنین ظروف خانه را کاملا" شسته و تمیز می‌کنند تا گردی از سال کهنه باقی نماند و برابر رسم دیرینه نوروز قبل از شروع عید نوروز بانوی خانه وقتی که خورشید به اندازه یک سر نیزه بالا آمد دو جارو را که سرخ رنگ است و در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده‌اند و تا جشن نوروز نگاه داشته‌اند در جلوی خانه راست می‌‌گذارند. چون رنگ سرخ برای این مردم رمز نیکی و پیروزی و برکت است. پس از طلوع کامل خورشید هر خانواده‌ای می‌‌کوشد هر چه زودتر وسایل خانه را به بیرون آورده و یک پارچه قرمز را بالای سردر ورودی خانه بیاویزد که این معنی همان رمز نیکی و خوشی ایام سال را در داخل خانه مرتب چیده و با باز کردن در و پنجره به نوعی هوای نوروزی و بهاری را که معتقدند حامل برکت و شادی است وارد خانه نماید.

در این سرزمین پختن شیرینی ویژه و غذاهای متنوع جزء رسم و رسوم این ایام است، همچنین برگزاری مسابقاتی از قبیل، تاب بازی، تخم مرغ بازی، کبک جنگی، خروس جنگی، بزکشی، کشتی محلی نیز در این ایام به شادی آن می‌‌افزاید و یکی از غذاهای معروف این ایام باج نام دارد در این غذا کله پاچه گوسفند را با گندم پخته و دیگران را با آن مهمان می‌کنند.

 

نوروز در افغانستان:

 

نوروز در افغانستان یا به عبارتی در بلخ و مرکز آن مزار شریف هنوز به همان فر و شکوه پیشین برکزار می‌شود. در روزهای اول سال همه دشت‌های بلخ ودیوار و پشت بام‌های گلی آن پر از گل سرخ می‌شود گویی بلخ سبدی از گل سرخ است یا به عبارتی مانند اجاق بزرگی که در آن لاله می‌‌سوزد این گل فقط در بلخ به وفور و کثرت می‌‌روید و از این رو جشن نوروز و جشن گل سرخ هر دو به یک معنی به کار می‌رود. در اولین روز عید نوروز علم امام علی با مراسم خاص و با شکوهی در صبح آن روز برافراشته می‌شود. با افراشته شدن آن جشن نوروز نیز رسما" آغاز می‌شود و تا چهل شبانه روز ادامه می‌‌یابد و در این چهل شبانه روز حاجتمندان و بیماران برای شفا در پای این علم مقدس به چله می‌‌نشینند. گفته شده بسیاری از بیماران لاعلاج در زیر همین علم شفا یافته اند. مردم این سرزمین بر این باورند که اگر بر افراشته شدن علم به آرامی و بدون لرزش و توقف از زمین بلند شود سالی که در پیش است نیکو و میمون است. از آیین و رسم نوروزی در سرزمین بلخ می‌توان به شستشوی فرش‌های خانه و زدودن گرد و غبار پیش از آمدن نوروز و انجام مسابقات مختلف از قبیل بزکشی، شتر جنگی، شتر سواری، قوچ جنگی و کشتی خاص این منطقه اشاره نمود. نوروز در ترکیه عثمانیان یا مردم ترکیه امروز عید نوروز را به عنوان یکی از معدود ایام جشن می‌‌گرفتند. در این روز حکیم باشی معجون مخصوصی که (نوروزیه) نامیده می‌‌شد جهت پادشاهان و درباریان تهیه می‌‌نمود که گفته شده است این معجون از چهل نوع ماده مخصوص تهیه می‌‌شده است که شفابخش بسیاری از بیماری‌ها و دردها بوده و باعث افزایش قدرت بدنی می‌‌شده است. مردم این سرزمین نوروز را آغاز بهار طبیعت و شروع تجدید حیات و طراوت در جهان و برخی روز مقدس در مقابل شب قدر و شب برائت و برخی عامل اتحاد و همبستگی و حتی آن را زادروز امام علی و تعیین ایشان به خلافت و سالروز ازدواج ایشان با حضرت فاطمه دانسته اند.

 

نوروز در مناطق کردنشین عراق و ترکیه:

 

نوروز تا نخستین سال‌های تشکیل جمهوری ترکیه در میان ترکان ترکیه پایدار ماند و سپس رفته رفته اهمیت پیشین خود را از دست داد و تنها در مناطق کردنشین و در پاره‌ای از مناطق شمال رسم وآیین نوروز موجودیت خود را حفظ کرده است.

کردهای ترکیه سال‌ها برای به رسمیت شناخته شدن نوروز در این کشور تلاش کردند. اکنون نوروز در ترکیه تعطیل رسمی به‌شمار می‌رود.

 

نوروز در جمهوری آذربایجان:

 

یکی از جشن‌های بزرگ مردم اران (جمهوری آذربایجان) نوروز است. در جمهوری آذربایجان درباره پیدایش جشن نوروز اسطوره‌ها و افسانه‌های گوناگونی نقل شده است. مثلا" در روایتی آمده است، سیاوش پسر کیکاووس به کشور افراسیاب سفر می‌کند افراسیاب از وی به نحو قابل توجهی پذیرایی می‌کند و حتی دخترش را به عقد وی در می‌‌آورد و سیاوش به یاد سفرش از دیار افراسیاب دیوار بخارا را بنا می‌کند. ولی دشمنان که از این امر ناخرسند بوده‌اند میان سیاوش و افراسیاب را بر هم زده به طوری که افراسیاب تصمیم به قتل سیاوش می‌گیرد و پس از کشته شدن سیاوش دستور می‌دهد جنازه‌اش را روی کنگره‌های دیوار بخارا قرار دهند. زرتشتیان جسد وی را برداشته و در قدمتگاه دروازه شرقی دفن می‌کنند و مرثیه‌های بسیاری در وصف سیاوش و مرگش سرودند به طوری که این مرثیه‌ها بین مردم گسترش یافت و در همین سیاوش مرثیه‌ها روز دفن سیاوش را زرتشتیان نوروز نامیدند.

مردم اران به واسطه اعتقادات شدید به آیین و مراسم نوروز برای با شکوه تر انجام شدن جشن نوروز برای این مراسم تدارک ویژه‌ای می‌بینند. از قبیل: سرودن ترانه‌ها پیش از نوروز، تدارک بساط شادی ایام نوروز، تهیه لوازم و مواد مورد نیاز سفره نوروز، تهیه چیستان‌های نوروزی، ستایش و نفرین‌های نوروزی، پند و امثال نوروزی، اعتقادات نوروزی، عادات نوروزی، تماشای نوروزی،آزردنی‌های نوروزی و انجام آیین و مراسم نوروزی.

درمیان مردم اران رسم بر این است پیش از رسیدن نوروز پوشاک نو خریده به خانه و حیاط سر و سامان داده فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز می‌روند، در رابطه با عید نوروز جای مهمی به اعتقادات و فال‌ها داده می‌شود به طوری که در شب چهارشنبه سوری دختران نو رسیده در ته دل فالی گرفته و و مخفیانه پشت درنیمه باز به انتظار ایستاده و اگر در این هنگام حرف خوب و موافقی بشنوند آرزویشان برآورده شده و اگر حرف نامناسبی می‌شنیدند نیتشان عملی نمی‌گشته است. بنابر این برمبنای آیین عید مردم از بد گویی و حرف نامناسب دوری می‌جویند.

در میان عادات نوروزی مراسم خاطره انگیزی همچون ارسال خوان سمنو، انداختن کلاه پوستین به درها، آویزان کردن کیسه و توبره از سوراخ بام در شب عید و درخواست تحفه عید در این سرزمین موسوم است.

 

نوروز در قزاقستان:

 

مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری می‌‌دانند و بر این باورند که در این روز ستاره‌های آسمانی به نقطه ابتدایی می‌‌رسند و همه جا تازه می‌شود و روی زمین شادمانی بر قرارمی‌شود. همچنین قزاق‌ها معتقدند که نوروز آغاز سال است و در میان آنان عبارات زیبایی دربارهٔ نوروز وجود دارد. نوروز روزی است که یک سال منتظرش بوده‌اند نوروز روزی است که خیر بر زمین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی است که سنگ نیلگون سمرقند آب می‌شود:

در شب سال تحویل تا شب قزیر صاحبخانه دو عدد شمع در بالای خانه اش روشن می‌کند وخانه اش را خانه تکانی کرده و چون مردم قزاق باور بر این دارند که تمیز بودن خانه در آغاز سال نو باعث می‌شود افراد آن خانه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان دارند و آن را هر ساله رعایت می‌کنند.

در شب نوروز دختران روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب که سوقیم نام دارد غذایی به نام اویقی آشار همراه با آویز می‌‌پزند و از جوان‌هایی که دوستشان دارند پذیرایی می‌کنند. آنان نیز در قبال آن به دختران آینه و شانه و عظر هدیه می‌کنند که آن را سلت اتکیتر می‌‌نامند و به معنی علاقه آور می‌‌باشد.

در عید نوروز جوانان یک اسب سرکش را زین کرده و عروسکی که ساخته دست خودشان است با آویز زنگوله‌ای به گردنش درساعت سه صبح که ساعتی معین از شب قزیر است رها نموده تا از این طریف مردم را بیدار نمایند. عروسک در حقیقت نمادی از سال نو است که آمدن خود را سوار بر اسب به همه اعلام می‌کند.

نوروز برای قزاق‌ها بسیار مقدس بوده و اگر در این روز باران یا برف ببارد آن را به فال نیک گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. در عید نوروز مردم لباس نو و سفید به تن می‌کنند که نشانه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایام با زدن شانه‌ها به یکدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق در ایام عید نوروز می‌‌باشد، همچنین پختن غذایی به نام نوروز گوژه (کوژه = آش) که تهیه آن به معنی خداحافظ با زمستان و غذاهای زمستانی است و از هفت نوع ماده غذایی تهیه می‌شود در این ایام جزو آیین و رسوم این سرزمین می‌‌باشد.

مسابقات معروفی نیز در ایام نوروز در قزاقستان برگزار می‌شود که از مهم‌ترین آنان می‌توان به (قول توزاق) اشاره نمود که بین گروههای مرد و زن برگزار می‌شود. اگر برنده زن‌ها باشند قزاق‌ها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی است اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات می‌توان به کوکپار برداشتن بز از مکانی مشخص توسط سواران، آودار یسپاق، قیزقوو و آلتی باقان اشاره نمود.

در عصر نوروز نیز مسابقه آیتیس آغاز می‌شود که مسابقه شعر و شاعری است.

 

نوروز در ترکمنستان:

 

در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می‌شود. یکی از این جشن‌ها با استناد به تقویم میلادی که به تایید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین المللی (سال نو) شناخته می‌شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانهٔ احیای دوبارهٔ آداب و رسوم دیرینه مردم ترکمنستان است.

مردم ترکمنستان عقیده دارند زمانی که جمشید به عنوان چهارمین پادشاه پیشدادیان بر تخت سلطنت نشست آن روز را نوروز نامیدند.

مردم ترکمنستان دراین ایام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند: نوروز کجه، نوروز بامه، سمنی (سمنو) و اجرای بازی‌های مختلف توسط جوانان ترکمن حال وهوای دیگری به این جشن و شادی می‌‌دهند.

در ایام نوروز مسابقات مختلفی در ترکمنستان برگزار می‌شود که می‌توان به مسابقات اسب دوانی، کشتی، پرش برای گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی، تاب بازی اشاره نمود.

دید و بازدید در ایام نوروز در میان مردم ترکمن از جایگاه و منزلت خاصی برخوردار می‌‌باشد.

 

نوروز در قرقیزستان:

 

عید نوروز در قرقیزستان تنها یک روز آن هم در روز اول یا دوم فروردین ماه است که به 29 روز یا 30 روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند 29 روز باشد اول فروردین و اگر 30 روز باشد در روز دوم فروردین برگزار می‌شود. تا قبل از فروپاشی شوروی سابق این مراسم به دست فراموشی سپرده شده بود ولی پس از فروپاشی دوباره حیات یافت و هر ساله با شکوهتر از سال قبل برگزار می‌شود.

مراسم جشن این روز را در شهرها دولت تدارک می‌بیند و در روستاها بزرگان و ریش سفیدان در برگزاری آن دخالت دارند. در شهرها در میادین بزرگ و در روستاها در بیابان‌های اطراف این جشن برگزار می‌شود.

در قرقیزستان در این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل (بش بارماق) مانته برسک و کاتما مرسوم است که به صورت رایگان بین حاضران در جشن پخش می‌شود.

در قرقیزستان در این روز افزون بر جشن برگزاری یکسری مسابقات از قبیل سوارکاری و غیره نیز مرسوم است و به گونه چشمگیری در این روز مسابقات دنبال می‌شود و جوایز ارزنده‌ای به نفرات برتر داده می‌شود.

== افسانه غذای عید قرقیزهااما == «کوجه سومولوک» افسانه خاص خود را دارد: سال‌ها و سال‌ها پیش در میان کوه‌ها روستای کوچکی بود. در این روستا زن بیوه‌ای زندگی می‌کرد که به زحمت از عهده سیر کردن شکم بچه‌هایش بر می‌آمد. یک روز که در خانه چیزی برای خوردن نمانده بود و بچه‌ها از شدت گرسنگی به گریه افتاده بودند، زن برای آرام کردن بچه‌ها وانمود کرد قصد پختن غذا را دارد و به همین دلیل دور از چشم بچه‌ها چند قلوه سنگ را توی دیگ پر از آب قرار داد و دیگ را هم روی اجاق گذاشت: «گریه نکنید، غذا رو بار گذاشتم؛ پختنش زیاد طول نمی کشه». بچه‌ها که این حرف مادر ساکت‌شان کرده بود تا شب به انتظار غذا نشستند، اما آنقدر از غذا خبری نشد که آخر سر خواب شان برد. شکم خالی اجازه تا صبح خوابیدن را به بچه‌ها نداد. آنها قبل از طلوع آفتاب بیدار شده و سراغ غذا را گرفتند. مادر که گیج شده بود، از سر ناچاری رفت سر اجاق و در دیگ را برداشت که یکهو دید سنگ‌ها بدل به غذای خوشبویی شده‌اند که با محصولات زراعی مختلف درست می‌شود.... زن و بچه‌ها که سر سفره نشستند، این احساس به آنها دست داد که سر سفره عید نشسته اند... و از آن روز سومولوک به غذای نوروزی قرقیزها بدل شد.

 

 

 

نوروز در پاکستان:

 

در پاکستان نوروز را عالم افروز یعنی روز تازه رسیده که با ورود خود جهان را روشن و درخشان می‌کند می‌‌نامند.

در میان مردم این سرزمین تقویم و روز شمار و یا سالنمای نوروز از اهمیت خاصی برخوردار است. بدین جهت گروه‌ها و دسته‌های مختلف دینی و اجتماعی در صفحات اول تقویم‌های خود به تفسیر و توضیح نوروز و ارزش و اهمیت آن می‌‌پردازند و این تقویم را در پاکستان (جنتری) می‌‌نامند.

از آداب و رسوم عید نوروز در میان مردم پاکستان می‌توان به خانه تکانی و یا به عبارتی پاکیزه کردن خانه و کاشانه و پوشیدن لباس و تهیه نمودن انواع شیرینی مثل (لدو) گلاب حامن، رس ملائی، کیک، برفی، شکرپاره، کریم رول، سوهن حلوا، و همچنین پختن غذاهای معروف این ایام و عیدی دادن و گرفتن و دید و بازدید اقوام اشاره نمود.

در ایام نوروز مردم پاکستان از گفتار نا مناسب پرهیز نموده و با نواختن و نوازش یکدیگر با احترام و اخلاص یکدیگر را نام می‌‌برند. همچنین سرودن اشعار نوروزی به زبان‌های اردو، دری و عربی در این ایام مرسوم است که بیشتر در قالب قصیده و غزل بیان می‌شود.

پاکستانی‌ها بر این باورند که مقصد نوروز، امیدواری و در امن و صلح و آشتی نگهداشتن جهان اسلام و عالم انسانیت است تا آنجا که آزادی و آزادگی، خوشبختی و کامیابی، محبت و دوستی و برادری و برابری همچون بوی خوش گلهای بهاری در دل و جان مردمان جایگزین می‌گردد.

 

نوروز در زنگبار:

 

در زمان‌های کهن گروه بزرگی از شیرازیان به زنگبار در کرانه‌های شرقی قاره افریقا کوچیدند و آیین‌های ایرانی مانند نوروز را نیز با خود بهمراه بردند. جشن نوروز در زنگبار «نوروزی» نامیده می‌شود و هنوز جشنی شناخته شده است.

 

نوروز در مصر:

 

قبطیان مصر نیز جشنی سالانه به‌نام نیروز دارند که به عربی به آن النیروز می‌گویند. این جشن هر سال در اول پائیز برگزار می‌شود و روز آغاز سال در تقویم قبطیان است. در مورد سابقه این جشن برخی معتقدند که یادگاری از دوره تسلط هخامنشیان بر مصر است، اگر چه خود قبطیان آن را مربوط به مصر باستان می‌دانند.