ققنوس ایران

ایران باستان

ققنوس ایران

ایران باستان

داریوش بزرگ:

داریوش بزرگ:

 

 

داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) نام و نسب: اسم این شاه در کتیبه‌های هخامنشی داری ووش یا دارای واوش، بزبان بابلی دریاووش و در کتیبه‌های مصریان بزبان مصری آن تریوش و یا تاریوش. و مورخین یونانی: داریس. در تورات: داریوش و دَریاوِش. مورخین رومی، داریوس و در پهلوی: داریو و در کتب مورخین اسلامی بصورت‌های داریوش و داریوس نوشته‌اند.

سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود. خود آریارمنا با فاصلهء پنج نسل به هخامنش میرسید. بنابراین داریوش اول خلف هشتم هخامنش است. ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ (والی) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه از ایران چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسان دیگر بدعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه‌های بیستون کرمانشاه از این وقایع آمده بسیار جالب است. این کتیبه‌ها یکی بزرگ و دیگری کوچک و بر کوه بیستون که سر راه کرمانشاه به همدان و در فاصلهء شش‌فرسنگی شهرستان کرمانشاه است قرار دارد و جای آن در حدود ۳۰ متر از زمین بالاتر است. شرح این شورشها از بند ۱۶ ستون اول کتیبه آغاز می‌شود و وقایعی که ذکر می‌کند بدین قرار است:

·         کشتن گئومات (بردیای دروغین) بدست داریوش.

·         شورش اترین در خوزستان که خود را شاه خوزستان نامید و مردم به او گرویدند.

·    شورش بابل و قیام مردی بنام ندی تبیر که خود را بخت النصر خواند و پادشاه بابل گردید.

·         لشکر فرستادن داریوش به شوش و غلبه بر آترینا و دستگیری و کشتن او.

·         حمله به بابل و گذشتن از دجله و شکست دادن بخت‌النصر.

·    حملات و یاغی‌گری‌های مجدد بخت‌النصر و سرانجام، شکست و دستگیری و کشتن او بفرمان داریوش.

·    طغیان برخی از ایالات در هنگامی که داریوش در بابل بود از جمله: خوزستان، آشور، مصر، پارت، مرو، سکائیه و نقاط دیگر.

·    سرکوبی یاغیان و سرکشان که در این کار بیش از همه جا شورش‌های ماد و ارمنستان و شورش خراسان (پارت) که پدر داریوش یعنی ویشتاسب، فرمانروای آن بود وقت داریوش را گرفت و سرانجام همه بکام او پایان یافت.

داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهء لطف اهورامزدا میداند، می‌گوید:

«هرچه کردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».

در کتیبهء بیستون داریوش از سکاها و جنگی که با آنها کرده یادآوری نموده است، اما این قسمت از کتیبه آسیب فراوان دیده و درست خوانده نمیشود. مطابق نوشتهء هرودت (در کتاب سوم او) در زمان داریوش در آسیای صغیر نیز زمینهء شورش فراهم شد به این معنی که اری‌تس نامی که از زمان کورش ساتراپ (والی) سارد بود بیهوده با پولی کرات صاحب جزیرهء سامس درافتاد و او را بفریب و خدعه به سارد دعوت کرد و بقتل رساند. داریوش گروهی از پارسیان را برگماشت تا حکم پنهانی کشتن اری‌تس را به سارد بردند و حکم در حضور خود او خوانده شد و پارسیان که بفرمان داریوش بسیار احترام میگذاشتند همانجا شمشیرها را برهنه کردند و او را کشتند و به این ترتیب داریوش خطایی را که می‌توانست زمینه شورش گردد جبران کرد. طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اری‌تس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان میکرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود. دموک دس بملکه گفته بود که خود او را بعنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی از پارسیان به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر به ایران نیامد و هیأت پارسی که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهء تسخیر آن دیار رفته بود بی‌نتیجه بمیهن بازگشت. در قارهء آفریقا هم، در زمان داریوش اغتشاش و شورشهایی پدید آمد. لازم است گفته شود که در آن روزگار مصر، لیبی و قسمتهایی دیگر از خاک آفریقای شمالی و شرقی مطیع شاهنشاهی ایران بود و شخصی بنام آریاند از جانب داریوش فرمانروای آنجا بود و چون بداریوش خبر رسید که آریاند زمزمهء خودمختاری آغاز کرده و بنام خویش سکهء نقرهء کامل‌عیار زده است شاهنشاه به مصر رفت و او را از میان برداشت و سپس بمعابد مصر رفت و ضمن احترام فراوان به مجسمه‌های ارباب انواع مصری، کاهن بزرگ سائیس را به تعمیر معابد گماشت. و سپس ترتیب آبیاری با کاریز را در مصر رایج ساخت. این خدمات او را در نظر مصریان چنان ارجمند ساخت که گفتند: او یکی از فراعنهء بزرگ ماست. داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.

لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهء مختلف تاریخی قبایل سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهء دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. این قوم را بسیاری از تاریخ‌نویسان آریایی دانسته‌اند و گروهی گفته‌اند که در میان آنها از نژاد زرد نیز بوده است. از نظر مذهب معتقد به ارباب انواع بودند و هیکل‌ها و معبدهایی برای الهه‌های خود میساختند. عادت آنها بر این بود که نخستین دشمنی را که می‌کشتند خونش را میخوردند و سرهای کشتگان را برای شاه خود میبردند. در تیراندازی ماهر بودند. دامپروری در میان آنها رواج داشت. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهء بسیار پستی بوده‌اند. هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه بحث مبسوطی نوشته است که بی‌تردید آمیخته با داستان‌سرایی و افسانه است و آنچه از گفته‌های او درست می‌نماید این است که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت به ایران برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانه‌ای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله به ایران و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت. از جنگهای دیگر داریوش که در تاریخ ذکری از آن آمده یکی تسخیر تراکیه و مقدونیه در زمان اسکندر اول پسر آمین‌تاس است. دربارهء این جنگ نیز هرودوت به داستان‌پردازی گراییده و بدان شاخ و برگ داده است. پس از این سالیانی جزایر بسیاری از قسمتهای یونانی‌نشین مدیترانه در تصرف پارسیها بود.

تسخیر هند: طغیان روح جهانگشایی داریوش او را متوجه پنجاب و سند کرد. در سال ۵۱۲ ق. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهء زرخیز و پرثروت برای ایران آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند مبدأ دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.

شورش‌های تازه: در زمان هخامنشیان دولت ایران در ادارهء مستعمرات خود این سیاست را برگزیده بود که: در هر ایالت یا کشور تسخیر شده شخصی را از اهالی آنجا به حکومت میگماشت و این شخص با اینکه اهل آن دیار بود چون گماشتهء پادشاه ایران بود هم میهنانش از او سرمی‌تافتند و او را «تیران» (جبار) میخواندند. وجود این جباران در مستعمرات یونانی همواره طغیان‌هایی بوجود می‌آورد و گاهی اوقات حس جهانگشایی والیان ایرانی آسیای صغیر، بدون اینکه شاهنشاه ایران اراده کند، اندیشهء تسخیر یونان را تقویت میکرد و آنها خودسرانه امر و نهی میکردند و این خودسری‌ها ناچار به شورشهای مستعمرات یونانی آسیای صغیر و جنگ داریوش با یونان منجر می‌گردید. اما داریوش با وجود تجهیزات بسیار در جنگ آتن نتوانست پیروزی قابل توجهی بدست آورد و چندین برابر آتنی‌ها کشته داد و بخصوص در جنگ ماراتن نیروی ایران تلفات زیادی داشت و این شکست ظاهراً نتیجهء این بوده است که داریوش برای قوای دشمن اهمیت و ارزش زیادی قائل نبود. اما پس از این شکست و از دست دادن سربازان و قسمتی از کشتیهای جنگی داریوش متوجه شد که برای جنگ دیگر تدارک بیشتر لازم است و بخصوص سربازان ایرانی علاوه بر مهارت در تیراندازی باید جنگ تن بتن بیاموزند. در خلال این تدارک و گردآوری سپاهیان زبردست و جنگجویان برجسته، در مصر شورشی برپا شد. باید یادآوری کرد که خاک مصر از زمان کمبوجیه مطیع ایران شده بود. اما از آنجا که مصر یکی از مراکز تمدنهای دیرین مشرق بود و خود را همپایهء ایران و یونان میدانست تسلط ایرانیان را بر خود سزاوار نمیدید و از سوی دیگر چون یونانیها بتحریک و اغوای مصریان میپرداختند همواره زمینهء شورش در آن سرزمین فراهم بود. داریوش خود را برای سرکوبی مصریان و جنگ با یونان آماده کرد. اما پیش از آغاز سفر جنگی خود میبایست ولیعهد خود را تعیین کند. میان پسران او بر سر این موضوع نزاع درگرفت. چنانکه گفته شد زن دوم داریوش آتو‌سا دختر کورش بود و داریوش از او چهار پسر داشت که بزرگترین آنها خشایارشا بود. اما زن اول داریوش، دختر گبریاس، نیز سه پسر آورده بود و در میان این هفت فرزند اختلاف هردم بیشتر میشد. پلوتارک و ژوستن این نزاع را بعد از درگذشت داریوش میدانند و بهرحال سرانجام این گفتگوها چنین شد که در اثر نفوذ مادر خشاریاشا و با توجه باینکه او در دوران پادشاهی داریوش تولد یافته و مادرش نیز دختر کورش بزرگ بوده، خشاریاشا به ولیعهدی برگزیده شد. داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بوده است. آرامگاه داریوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است. داریوش مردی خردمند و با اراده و در بیشتر موارد ملایم و با ملل مغلوب مهربان بود مورخان همگی برآنند که اگر او پس از کمبوجیه بر تخت نمی‌نشست شاهنشاهی هخامنشی دوام نمی‌یافت و چنان وسعت و قدرتی پیدا نمیکرد. در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و آفریقا میرسید.

داستانی از عظمت داریوش بزرگ:

بنابه داستان عبدالعظیم رضایی در کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران داریوش در تسخیر کارتاژ که شکست خورده و مردم آن آماده پذیرش شرایط داریوش بودند، ‌به‌جای باجگیری یا تاراج شهر دستور داد که نخست خوردن گوشت سگ میان آنان بازداشته شود و دوم مردم شهر دیگر نباید برای بت خود نوزاد قربانی کنند.( بت آنان گونه‌ای ساخته شده بود که دست‌هایش به گونه افقی رو به جلو دراز شده بود و مردم نوزادی را بر ساعدهای او گذاشته و زیرش آتش روشن می‌کردند تا کباب شود.) دستور داریوش به یک مردم مغلوب در عصری که بیشتر پادشاهان ملل شکست خورده را تارومار کرده و تاراج می‌نمودند، از بزرگ‌ترین افتخارات ایرانیان است.

البته این متن را یکی از دوستان برای من فرستاده است و همانطور که ملاحظه می کنید متن لحن بی طرفانه ای ندارد.مخصوصا˝آن قسمت که به والیان فتوحات جبار می گفته اند .

لطفا"اگر مخالفت و یا مطلبی دارید با من تماس بگیرید.

Top of Form

Bottom of Form

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد